خود را به پای خاطره ها پیر کرده ام
جان را اسیر و بستهء زنجیر کرده ام
هی با غزل شمایلی از تو کشیده ام
آن را مثالِ آیینه تکثیر کرده ام
گَه پنجه با سپاهِ خیالت فکنده ام
گاهی کشیده پا پس و تدبیر کرده ام
یک لحظه از مقابل چشمم نرفته ای
همچون نفس کشیده و تبخیر کرده ام
مردم به ماه و کوکب و خورشید دلخوشند
من هر سه را شبیه تو تعبیر کرده ام
عذرم بِنِه که در طلبت پای در گِلَم
تقصیر این دل است که تاخیر کرده ام
چسبیده او بر قفس تنگ سینه ام
من بینِ شانه های خودم گیر کرده ام
کمال پیری آذر"کمال"
برچسب : نویسنده : kooysher بازدید : 39